وبلاگهایی که می خوانم
رهاوی
|
Wednesday, December 31, 2003
٭ مسيحایِ جوانمردِ من! ای ترسایِ پيرِ پيرهن چرکين!
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد! سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای! منم من، ميهمانِ هر شبت، لولی وشِ مغموم. منم من، سنگ تيپا خورده رنجور. منم، دشنامِ پستِ آفرينش، غمه نا جور. نه از رومم، نه از زنگم، همان بی رنگِ بی رنگم. بيا بگشای در، بگشای، دلتنگم. حريفا! ميزبانا! ميهمانِ سال و ماهت پشتِ در چون موج می لرزد. تگرگی نيست، مرگی نيست. صدايی گر شنيدی، صحبتِ سرما و دندان است. زمستان اخوان
٭ چیزی که اینجا ارزش نداره انسانه.
........................................................................................وقتی درباره زلزله بم صحبت می کنی اولین چیزی که بهت می گن اینه که حیف ارگ بم خراب شد چقدر وحشتناک... هیچ کس نمی گه که چه وحشتناک هزاران انسان در زیر آوار جون خودشونو از دست دادن. حالا این یه مورد بزرگش، تو زندگی عادی که دیگه معلومه چه خبره. Tuesday, December 30, 2003
٭ یک ظرف پر میوه یک باغ پر گل
........................................................................................پرواز پروانه آواز بلبل روی موج دریا تصویر ماه دیدار آهوی گم کرده راه بینم در تنهایی نقشی از رویا در خاطر می جویم دلخواه خود را دستکش خوش رنگ و کفش زرین آنچه اندامم را سازد زیبا به یاد آرم آنچه خواهد از جهان دلم یاد آنها کند شادان مرا دل شود رها از غم آخی.........خدایا Monday, December 29, 2003
٭ رفتم هلال احمر
........................................................................................پر بود از آدم (یه پسر بچه که خودش رو به آب و آتیش می زد و می خواست کمک کنه) پر بود از لباس پر بود از کنسرو پر بود از... ولی حس خوبی نداشتم چه فایده ؟ نوشدارو بعد از مرگ سهراب Sunday, December 28, 2003 ........................................................................................ Saturday, December 27, 2003 ........................................................................................ Wednesday, December 24, 2003 ........................................................................................ Monday, December 22, 2003 ........................................................................................ Sunday, December 21, 2003
٭ مزاحم تلفی
........................................................................................برای یکی از دوستان پیش اومده بود : 1) : ببخشید گاوداری بوئینی؟ - نه آقا اشتباه گرفتین. : پس تو ی گوساله اونجا چی کار می کنی؟ 2) : سلام ما از شاگردان پدرتون هستیم، تشریف دارن خونه؟ - نه : کار مهمی داشتیم می شه شماره تلفن ما رو بدین با ما تمس بگیرن؟ - بفرمائید : 20 - خوب؟ : بقیش نیست! Wednesday, December 17, 2003
٭ بعضیا بد جوری توی اعصابم هستند، وقتی می بینیشون :
........................................................................................دستشون زیر چونشونه آروم راه می رن و بی توجه به اطراف در حال تفکر هستند وقتی هم که آشنایی می بینن یه لبخند ملکوتی روی لبشون میاد. اعصابم خورد میشه از این همه تظاهر و اعتماد به نفس. Monday, December 15, 2003 ........................................................................................ Sunday, December 14, 2003
٭ : آخرش چی میشه؟
........................................................................................- هیچی، علی می مونه و حوضش. : یعنی چی؟ - هیچی دیگه اون می مونه و چند تایی که براش دلسوزی می کنن، چند تا بیشتر که بهش پوزخند می زنن و یه عالمع که مثل همیشه بی تفاوتن. : همین. - همین. : پس کاش که زودتر تموم شه. Saturday, December 13, 2003
٭ كوچه
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم در نهانخانه ي جانم گل ياد تو درخشيد باغ صد خاطره خنديد عطر صد خاطره پيچيد يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم پرگشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم ساعتي بر لب آن جوي نشستيم تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت من همه محو تماشاي نگاهت يادم آيد : تو به من گفتي : از اين عشق حذر كن! لحظه اي چند بر اين آب نظر كن آب ، آئينه عشق گذران است تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است باش فردا ، كه دلت با دگران است! تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن! با تو گفتم : "حذر از عشق؟ ندانم! سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم...! اشكي ازشاخه فرو ريخت مرغ شب ناله ي تلخي زد و بگريخت! اشك در چشم تو لرزيد ماه بر عشق تو خنديد، يادم آيد كه از تو جوابي نشنيدم پاي در دامن اندوه كشيدم نگسستم ، نرميدم رفت در ظلمت غم، آن شب و شب هاي دگر هم نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم! بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! فریدون مشیری
٭ هر وقت می رم خونشون، از بدو ورود تا زمان خروج تحت نظرم...
........................................................................................این باعث می شه که مثل دزدا مترصد فرصت باشم و در اولین فرصت که چشمشو دور دیدم کاری رو که دوست دارم انجام بدم!! Wednesday, December 10, 2003
٭ از کفر من تا دین توراهی به جز تردید نیست
........................................................................................دلخوش به فانوسم مکن اینجا مگر خورشید نیست با حس ویرانی بیا تا بشکند دیوار من چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من با عشق آنسوی خطرجایی برای ترس نیست در انتهای موعظه دیگر مجال درس نیست کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می شود مسافری از هند گوش کنید دنیای وب Saturday, December 06, 2003
٭ ... من از شما بیشتر کم درس خوندم...
... ما از اون مردا نیستیم که به زنشون می گن بشین توی خونه و خودشون علافن، ما اگه می گیم زن آدم بشینه توی خونه خودمون علاف نیستیم... فرحان عروس آتش
٭ کوچک که بودم، فکر می کردم چقدر آدمها بزرگند! و ترس برم می داشت وقتی بزرگ شدم دیدم چقدربعضی آدمها کوچکند و باز ترسیدم.
........................................................................................Wednesday, December 03, 2003
٭ به مادرم گفتم:"دیگر تمام شد"
........................................................................................گفتم :"همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم" فروغ
|