Monday, November 10, 2003

٭
الان که دارم می نویسم همه خوابن. من خوابم نمی بره!! نمی دونم از استرسِ یا چیز دیگه؟ فردا یه کوئیز(امتحان کوتاه) نسبتا مهم دارم میان ترما هم دارن کم کم شروع میشن، یه دنیا هم کار دارم پس احتمالا از استرسه. البته تا ساعت 2 داشتیم با آزاده فیلم امیلی رو می دیدیم شایدم از وقته خوابم گذشته باشه (آخی نی نی کوچولو).
فیلم جالبی بود یه قیلم هندی از نوع فرانسویش، جالب بود. من خوشم اومد دیدن فیلم هایی که احتیاج به فکر زیاد ندارن فقط با داستانش جلو می ری آخرشم همشو فهمیدی و احساس خوبی از دیدنش داشتی!!
نیم ساعت دیگه باید بچه ها رو برا سحری بیدار کنم، الان که رفتم غذاها رو بذارم گرم شن دیدم سوسکها جشنشونه، اوه بیشتر از همه دور و وَر سطل آشغال، . چند تا ایشونو با ریکا به دیار باقی شتابوندم(روشی که هدی دوست آمنه یادمون داده بود) ولی تعدادشون خیلی بیشتر از این حرفهاست دیگه یاد گرفتیم که زندگی انگلی اونارو در کنار خودمون تحمل کنیم(اون چیزایی که از زیست شناسی و علوم یادمه).
هر چی می خوام به کارایی که دارم فکر نکنم نمیشه. باید یرا انجام دادنشون یه برنامه ریزی بکنم وگرنه آخر این ترم هم مثل ترمای قبلی میشه.
قابل توجه گلی جون، می بینی که دارم مثل گذشته می شم، راستی دیجیستت مبارک.



........................................................................................

Home